محمدسعید ذکایی
چکیده
تلاقی فرهنگ، سیاست و عاملیت در سطوح جهانی و فراملی، حوزه مطالعاتی دایاسپورا را به قلمرو نظری و تجربی جذاب و مهمی در میدان علوم اجتماعی تبدیل ساخته است. تحلیل تجربه دایاسپورا مستلزم بهکارگیری سطوح تحلیلی و مفهومی چندلایه و توجه به زمینههای متنوع ساختاری، تاریخی و تکنولوژیک است. مقاله حاضر با تمرکز بر تجربه و اندیشه جهان وطنی بهمثابه ...
بیشتر
تلاقی فرهنگ، سیاست و عاملیت در سطوح جهانی و فراملی، حوزه مطالعاتی دایاسپورا را به قلمرو نظری و تجربی جذاب و مهمی در میدان علوم اجتماعی تبدیل ساخته است. تحلیل تجربه دایاسپورا مستلزم بهکارگیری سطوح تحلیلی و مفهومی چندلایه و توجه به زمینههای متنوع ساختاری، تاریخی و تکنولوژیک است. مقاله حاضر با تمرکز بر تجربه و اندیشه جهان وطنی بهمثابه هستهای محوری و استراتژیک برای فهم هویت دایاسپوریک، به دنبال نشان دادن فرآیند، سازوکار، تنوعات، موانع و تنگناهایی است که این تجربه در میان مهاجرین به خود میگیرد. نظریه فرهنگی پسا ساختارگرا، پسا استعماری و فمینیسم با بهکارگیری طیفی از مفاهیم، روشها و مفروضات رشتهای، قابلیتهای زیادی در توضیح و تفسیر فرصتها و محدودیتهای پیش روی مهاجران بینالمللی فراهم میسازند که توجه به آن درسهای مهمی را برای سیاستگذاری مهاجرین هم در کشورهای میزبان و هم در کشورهای مادر فراهم میسازد.
حسین میرزائی
چکیده
موضوع انطباق فرد مهاجر در جامعه مقصد همواره یکی از اصلیترین مسائل در مطالعات مهاجرتی برای پژوهشگران بهشمار میرود. مساله انطباق دیاسپورای ایرانی در فرانسه، از طرد کامل تا انطباق کامل را شامل میشود. اینکه فرد در کجای این طیف جایابی میشود به عوامل مختلفی ازجمله هویت واقعی و هویت آرمانی او بستگی پیدا میکند. درواقع هر قدمی در ...
بیشتر
موضوع انطباق فرد مهاجر در جامعه مقصد همواره یکی از اصلیترین مسائل در مطالعات مهاجرتی برای پژوهشگران بهشمار میرود. مساله انطباق دیاسپورای ایرانی در فرانسه، از طرد کامل تا انطباق کامل را شامل میشود. اینکه فرد در کجای این طیف جایابی میشود به عوامل مختلفی ازجمله هویت واقعی و هویت آرمانی او بستگی پیدا میکند. درواقع هر قدمی در جهت انطباق در جامعه جدید به معنی قدمی دور شدن از فرهنگ اصلی خواهد بود. این تناقض در انطباق فرهنگی همیشه بر سر نسلهای گوناگون مهاجر سایه افکنده است. نسل اول به دوبارهسازی یا بازسازی فرهنگی دست میزند، نسل دوم بر سر مسائل هویتی که بسیار عمیقتر و پیچیدهتر از مسائل نسل اول است، در حال کشمکش است. نسل سوم نه مشکل ادغام دارد و نه مشکل هویتی و عموماً میزان ارتباط او با جامعه مبدأ تنها به تلاش خانواده او بستگی دارد، در غیر این صورت، او میتواند یک «شهروند فرانسوی» و یا یک «شهروند جهانی بیسرزمین» به معنای واقعی کلمه باشد. پژوهشگر با توجه به تجربه زیستهای که در کشور فرانسه داشته، در این مقاله تلاش میکند با استفاده از مشاهدهها و مصاحبهها، دادهها و تحلیلهای انسانشناختی خود را بهصورت نظاممند برای مخاطب ترسیم سازد.
طاهره خزائی
چکیده
واژه دیاسپورا با وجود کاربرد گسترده برای معرفی جمعیت مهاجر دارای ابهامهای معنایی و نظری است. بر اساس فرضیه پژوهش، واژه دیاسپورا بازنمایانده مهاجرت ایرانی و «ناهمگونی ناهمگرای» آن نیست. هدف این پژوهش آن است تا با به گفتوگو گذاردن رویکردهای نظری دیاسپورا و ویژگیهای کلی مهاجرت ایرانی، با یافتههای میدانی بهدستآمده در ...
بیشتر
واژه دیاسپورا با وجود کاربرد گسترده برای معرفی جمعیت مهاجر دارای ابهامهای معنایی و نظری است. بر اساس فرضیه پژوهش، واژه دیاسپورا بازنمایانده مهاجرت ایرانی و «ناهمگونی ناهمگرای» آن نیست. هدف این پژوهش آن است تا با به گفتوگو گذاردن رویکردهای نظری دیاسپورا و ویژگیهای کلی مهاجرت ایرانی، با یافتههای میدانی بهدستآمده در مصاحبه با 40 جوان ایرانی مهاجر در فرانسه، مفهومی متناسب با ویژگیهای مهاجرت ایرانی بیابد. مطالعه انجامشده بر روی مهاجرت ایرانی نشاندهنده ناهمگونی مهاجرت ایرانی در دلایل، علتها، فهم از تجربه ترک وطن و همچنین، نداشتن گرایش به ایجاد اجتماع همبسته در کشورهای میزبان است؛ بهطوریکه ایرانیهای بیرون از ایران را بهسوی تشکیل گروههای کوچک و پراکنده و زندگی در جزیرههایی منزوی از هم سوق میدهد. «مجمعالجزایر قومیتی» عبارت پیشنهادی این پژوهش بهعنوان جایگزین واژه دیاسپورا است که هم نشاندهنده ناهمگونی و واگرایی مهاجرت ایرانی در کلیت آن است و هم بازنمایانده «ایرانی بودن» بهعنوان تنها رشته پیونددهنده میان جزیرههای پراکنده و منزوی ایرانیان از یکدیگر.
محمود مشفق؛ محمد شکفته گوهری
چکیده
شهرستانهای مرزی کشور مناطقی استراتژیک و حیاتی هستند که تعادل جمعیتی این مناطق نقشی مهم در حفظ امنیت داخلی کشور دارد. متأسفانه بسیاری از شهرستانهای مرزی توان و پتانسیل حفظ جمعیت خود را ندارند و با روند مهاجرفرستی فزاینده روبهرو هستند. این پژوهش به تحلیل عوامل مؤثر بر شاخصهای مهاجرت 118 شهرستان مرزنشین پرداخته است. قلمرو زمانی ...
بیشتر
شهرستانهای مرزی کشور مناطقی استراتژیک و حیاتی هستند که تعادل جمعیتی این مناطق نقشی مهم در حفظ امنیت داخلی کشور دارد. متأسفانه بسیاری از شهرستانهای مرزی توان و پتانسیل حفظ جمعیت خود را ندارند و با روند مهاجرفرستی فزاینده روبهرو هستند. این پژوهش به تحلیل عوامل مؤثر بر شاخصهای مهاجرت 118 شهرستان مرزنشین پرداخته است. قلمرو زمانی پژوهش شامل روند تغییرات مهاجرت بر اساس دادههای سرشماری در فاصله سالهای 95-1390 است. برای آزمون فرضیات تحقیق از الگوی تحلیلی تاپسیس، آزمون-های معناداری پیرسون و رگرسیون، آزمونهای موران عمومی، الگوی فضایی بر اساس نقاط داغ و تحلیل کلاستر استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان داد که میان مهاجرپذیری، خالص مهاجرت، ناخالص مهاجرت و توسعه شهرستانهای مرزنشین رابطه مثبت و معناداری برقرار است. توسعهیافتگی قادر به تبیین بیش از 19 درصد تغییرات خالص مهاجرت این شهرستانها است. همچنین آزمون خوشهای ماتریس دووجهی متغیرهای توسعه-یافتگی و خالص مهاجرت نشان داد که عمدتاً شهرستانهای مرزنشین مهاجرفرست بوده و از نظر توسعهیافتگی نیز در خوشههای سوم و چهارم (پایینترین سطح توسعه) قرار دارند. میزان خالص مهاجرتی تمایل به متمرکز شدن در فضا دارد. بهطوریکه تجمع فضایی لکههای سرد (مهاجر فرستی بیشتر) متعلق به برخی شهرستانهای مرزنشین استانهای اردبیل، کرمانشاه، ایلام و خراسان جنوبی است.
کمال خالق پناه
چکیده
زندگی با بیماری مزمن فرایندی طولانیمدت از مواجهه با سیمپتومها، زخمها، تشخیص و درک این موقعیت و بازمفهومسازی و بازسازی روایی آیندهی فرد بیمار است. دردهای مزمن یکی از آن سیمپتومهای پیچیدهای است که بیماران در زندگی روزمرهی خود، مرئی و نامرئی تجربه میکنند. ایدهی نظری مقاله این است که دردهای مزمن در بیماریهای مزمن متضمن ...
بیشتر
زندگی با بیماری مزمن فرایندی طولانیمدت از مواجهه با سیمپتومها، زخمها، تشخیص و درک این موقعیت و بازمفهومسازی و بازسازی روایی آیندهی فرد بیمار است. دردهای مزمن یکی از آن سیمپتومهای پیچیدهای است که بیماران در زندگی روزمرهی خود، مرئی و نامرئی تجربه میکنند. ایدهی نظری مقاله این است که دردهای مزمن در بیماریهای مزمن متضمن مدارایی طولانیمدت با بدن هستند، تمرین طولانی از زیستن با بدنی غیرقابلپیشبینی و دردهایی که مرئی و نامرئی، با دلیل و بیدلیل در زمانی که انتظارش را ندارید، سر میرسند. هدف من در این مقاله نشاندادن این ایده است که درد مزمن چگونه و بهواسطهی چه شیوههایی شکلی از رنج است؟ مفروضهی ما در این رابطه کنارگذاشتن نظریههای نوروفیزیولوژیکی است که درد را به حسی جسمی و تنانی و استوار بر پایهی واکنش مغز تقلیل میدهند. براین اساس به مطالعه پدیدارشناختی تجربه زیسته دردهای مزمن در بیماران مبتلا به ام-اس پرداختهایم. در این کاوش دشوار در میانهی خاطرات ازهمگسیخته، استعارههای الهیاتی، دلنوشتههای احساسی و غیره، پنج مضمون بنیادی خود را آشکار ساخته که عبارتاند از: آسیبپذیری و حس شکنندگی، درد در بنیان تجربه زندگی، ترس از معلولیت و تمرین مستمر مدارا با بدن و نارضایتی تنانه و شکایت از بدن.
احمد غیاثوند؛ زینب حاجیلو
چکیده
در سه تا چهار دهه اخیر، دختران در فضای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران، فرصتهای انتخاب و محدودیتهای متفاوتی را برای شروع زندگی تجربه نمودهاند. هدف این مطالعه فهم تجربه تجرد زیستی دختران، زمینهها و چالشهایی آنهاست تا بتوان از طریق روش نظریه مبنایی دراینباره نظریهپردازی کرد. مشارکتکنندگان این پژوهش دختران 30 سال و بالاتر ...
بیشتر
در سه تا چهار دهه اخیر، دختران در فضای اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران، فرصتهای انتخاب و محدودیتهای متفاوتی را برای شروع زندگی تجربه نمودهاند. هدف این مطالعه فهم تجربه تجرد زیستی دختران، زمینهها و چالشهایی آنهاست تا بتوان از طریق روش نظریه مبنایی دراینباره نظریهپردازی کرد. مشارکتکنندگان این پژوهش دختران 30 سال و بالاتر شهر تهران در سال 1397 بوده که بر اساس منطق نمونهگیری هدفمند و نظری با 22 نفر مصاحبه فردی و با دو دسته از افراد مصاحبه متمرکز بهعملآمده است. طبق فرایندهای کدگذاری، مقوله اصلی «پانتومیم دختران در ایستار ازدواج» بهعنوان پدیده مرکزی استخراج گردید و نیز فرایند تصمیمگیری دختران در معرض فرصتهای ازدواج، در چهار صحنه، ایستار بازگو نکردن ازدواج، ایستار بازی ندادن، بازی نکردن دختران برای ازدواج، ایستار بازماندن از ازدواج سنخ بندی شدهاند. در فرایند و فهم چنین تجربهای شرایط علی، زمینهای و ساختاری مختلفی دخیل بود که به نوبه خود به راهبردهایی با مضمون «تجربه جدایی و انفکاک» توسط دختران بدان دامن میزند. چنین پدیدهای، چالشهایی را در قالب تداوم نفس اجتماعی با پیگیری پیشرفت حرفهای، ستایش پرهیزگاری، رها کردن کاکتوس زندگی، وحشت سالمندی به همراه دارد.
مینو سلیمی؛ احمد نادری
چکیده
زلزله به لحاظ گستره تأثیراتی که بر زندگی افراد دارد، متغیرمهمی در تحول حیات اجتماعی جوامع محسوب میشود. پیامدهای اجتماعی فاجعه بر اساس سن، جنسیت، طبقه اقتصادی و اجتماعی متفاوت است. کودکان، زنان و افراد کمدرآمد، بیشترین آسیب در زمان فاجعه را تجربه میکنند. مطالعه حاضر پژوهش کیفی است که باهدف درک تجربه زیسته زنان سرپلذهاب از ...
بیشتر
زلزله به لحاظ گستره تأثیراتی که بر زندگی افراد دارد، متغیرمهمی در تحول حیات اجتماعی جوامع محسوب میشود. پیامدهای اجتماعی فاجعه بر اساس سن، جنسیت، طبقه اقتصادی و اجتماعی متفاوت است. کودکان، زنان و افراد کمدرآمد، بیشترین آسیب در زمان فاجعه را تجربه میکنند. مطالعه حاضر پژوهش کیفی است که باهدف درک تجربه زیسته زنان سرپلذهاب از زلزله انجام شده است. در این پژوهش با استفاده از رویکرد پدیدارشناختی، مصاحبههای عمیق نیمه ساختار یافته با 30 نفر از زنان زلزلهزده انجام و 90 متن مصاحبه و 10 متن نوشتاری تجربه خود زیسته و تفسیر آنها به 120 واحد معنایی ثبتشده است. یافتههای این پژوهش که 18 درونمایه فرعی و در نهایت 5 درونمایه اصلی است، نشان میدهد که در سرپلذهاب زنان شرایط بسیار سختی را سپری میکنند. بیهویتی و عدم انطباق آنان با وضعیت پس از زلزله، سوءاستفادههای جنسی، اقدام به خودکشی، پایین آمدن سن اقدام به خودکشی، فوبیای زلزله و پسازلزله، تغییر ناگهانی سبک زندگی، فقدان آرامش، فقدان امکانات و توان مالی، وضعیت دشوار و نابسامانی کمی و کیفی مدارس، افزایش نزاع در خانواده، افزایش طلاق، افزایش خشونت سبب بروز نابسمانی اجتماعی، روانی و فرهنگی در این شهر شده است.