جمال محمدی؛ صائب اداک
چکیده
پژوهش حاضر میکوشد با تأکید بر مفصلبندیای دیالکتیکی از سویههای اجتماعی، تاریخی و فضاییِ برساختِ حاشیهنشینان به مطالعۀ تجربۀ رنج اجتماعی در میان ساکنان یکی از بزرگترین محلات حاشیهای شهر سنندج (نایسر) بپردازد. بنیان مفهومی ـ نظریِ کار برای نزدیکشدن به میدان مطالعه و تحلیل تجربی آن نوعی پرداخت انتقادی ـ تاریخی به ...
بیشتر
پژوهش حاضر میکوشد با تأکید بر مفصلبندیای دیالکتیکی از سویههای اجتماعی، تاریخی و فضاییِ برساختِ حاشیهنشینان به مطالعۀ تجربۀ رنج اجتماعی در میان ساکنان یکی از بزرگترین محلات حاشیهای شهر سنندج (نایسر) بپردازد. بنیان مفهومی ـ نظریِ کار برای نزدیکشدن به میدان مطالعه و تحلیل تجربی آن نوعی پرداخت انتقادی ـ تاریخی به فضا و پیونددادن فضا به زیستبومِ اجتماعی است. این مطالعۀ تجربی، در بُعد روششناختی، بر روششناسی کیفی و مشخصاً بر اتنوگرافی انتقادی تکیه کرده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که «دلزدگی از محله»، «رهاشدگی»، «بیاعتمادی» و «احساس استیصال در تغییر وضعیت» ازجمله مضامین مرتبط با رنج اجتماعی در میدان مطالعه است. همچنین «شیوۀ تصاحب املاک»، «عملکرد سازمانهای خدماتی شهری» و «ناتوانی خود حاشیهنشیان نایسر» محوریترین عوامل مرتبط با سلسلهمراتب سلطه است که تداوم وضعیت را موجب میشوند. از یافتههای تحقیق میتوان اینگونه استنتاج کرد که ساکنان این محلۀ حاشیهای پتانسیل آن را دارند که در چارچوب آموزۀ «حق به شهر» ظرفیتها و توانهای بالقوۀ خود را شکوفا سازند و در جهت بازپسگیری شهر از سلبمالکیتکنندگان گام بردارند. بهبیاندیگر، توان آن را دارند که بهسمت بازپسگیری فضای اجتماعی زندگیشان از منطق سرمایه و سلطۀ ارگانهای دولتی حرکت کنند و موجبات مدیریت همگانی محله را برای خود فراهم سازند.