جامعه شناسی
مهدیه محمدتقی زاده
چکیده
در جامعه ایران توجه به خانواده بهعنوان یکی از ارزشهای اجتماعی و فرهنگی از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ گر چه برخی از آمارهای رسمی، روند صعودی طلاق را در بین خانوادهها نشان میدهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی زمینههای تصمیم به طلاق در بین خانوادههای شهر تهران انجام شده است. این مطالعه از نوع کیفی و پدیدارشناسی توصیفی و به روش تحلیل ...
بیشتر
در جامعه ایران توجه به خانواده بهعنوان یکی از ارزشهای اجتماعی و فرهنگی از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ گر چه برخی از آمارهای رسمی، روند صعودی طلاق را در بین خانوادهها نشان میدهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی زمینههای تصمیم به طلاق در بین خانوادههای شهر تهران انجام شده است. این مطالعه از نوع کیفی و پدیدارشناسی توصیفی و به روش تحلیل تماتیک انجام شده است. جامعه آماری تحقیق را «کلیه افراد متأهل که برای طلاق به دادگاههای خانواده شهر تهران در سال 1401» مراجعه کردهاند، تشکیل میدهند. روش نمونهگیری پژوهش به شیوه هدفمند انجامگرفته و درنهایت با 37 نفر مصاحبه عمیق و نیمه ساختمند به عمل آمد. در تحلیل دادهها پس از کدگذاری اولیه به استخراج مضامین اصلی و فرعی پرداخته شد. نتایج پژوهش در قالب دو محور کلی «زمینههای هشدار دهندة طلاق» و نیز «مضامین بسترساز و مشوقهای جدایی» اشاره دارد؛ به عبارتی برخی از مؤلفهها بهگونهای هستند که اگر در هر مرحله از زندگی، زوجین در آن موقعیت قرار بگیرند، زنگ هشدار طلاق به صدا درمیآید. در مقابل برخی از رویدادها قابلیت تبدیل به طلاق و افزایش آن را دارند که میتوان تحت عنوان محرک یا مشوقهای جدایی از آنها یاد نمود.
جامعه شناسی
احمد غیاثوند؛ سمیه عرب خراسانی
چکیده
بررسی شیوع جدایی و افزایش خانوادههای تکسرپرست علاوه بر مطالعه ساختاری و عینی نیاز به بررسی ذهنیت عاملان با تأکید بر جنسیت نیز دارد. زنان سرپرست خانوار به دلیل همراه داشتن فرزندان شرایط ویژهای را در دو حالت اتفاق جدایی و مواجهه با پیامدهای آن تجربه میکنند. تا پیشازاین فرض بر آن بوده است که فرزندان عامل مهمی در نگهداشت زندگیهای ...
بیشتر
بررسی شیوع جدایی و افزایش خانوادههای تکسرپرست علاوه بر مطالعه ساختاری و عینی نیاز به بررسی ذهنیت عاملان با تأکید بر جنسیت نیز دارد. زنان سرپرست خانوار به دلیل همراه داشتن فرزندان شرایط ویژهای را در دو حالت اتفاق جدایی و مواجهه با پیامدهای آن تجربه میکنند. تا پیشازاین فرض بر آن بوده است که فرزندان عامل مهمی در نگهداشت زندگیهای تأهلی هستند، اما تصویر حاضر از وضعیت جدایی زنان و مردان و شکلگیری خانوادههای تکسرپرست معنای دیگری را به ذهن میرساند. پژوهش حاضر در پی جستجوی معنای جدایی و تغییرات زمینهای – ذهنی آن از منظر مادران با محوریت هویت مادری صورت گرفته است. این مطالعه پدیدارشناسی به شیوه کیفی انجام گرفته و ابزار گردآوری اطلاعات آن مصاحبه نیمهساختیافته با بیست نفر از مادرانی است که تجربه جدایی داشتهاند. تحلیل اطلاعات حاصل به شیوه کولایزی انجام و نتیجه حاصل شده آنکه جدایی در پی تغییر ذهنیت زنان نسبت به حیات خانوادگی، اهمیت یافتن هویت انسانی زنانه و توجه به بهزیستی فرزندان صورت میگیرد. زندگی زناشویی ناخوشایند و ناتوان از تأمین نیازهای زنان، آنان را به سمت رهایی از این وضعیت رنجآور مزمن میراند. تهدید پیوسته هسته شخصیتی زنان و تخریب اعتماد و عزتنفس آنان سبب میشود که در پی راهی جهت خروج از این وضعیت قرار گیرند. در این مسیر فرزندان همچنان عامل مهمی در زندگی زنان باقی میمانند اما نه بهعنوان عامل نگهدارنده آنان در شرایط ناخوشایند، بلکه بهعنوان عاملترمیم هویتی. بهزیستی فرزندان محرکی قوی در حذف پدر از زندگی خانوادگی و تشکیل خانوادههای زنسرپرست است.