Document Type : Research Paper
Authors
Allameh Tabataba'i University
Abstract
چکیده: این نوشتار ضمن پذیرش بحرانی بودن وضعیت علوم اجتماعی/جامعهشناسیِ ایرانی براساس طرحی نظرورزانه و شناختشناسانه، بحران را در نحوهی مواجه، فهم و خوانش این حوزهی معرفتی تشخیص داده است. به همین سبب در گام نخست، مروری اجمالی بر زمینههای متعّین تاریخی، معرفتشناسانه و هستیشناسانهی شکلدهندهی معرفت نوین علوم اجتماعی/جامعهشناسی در مغربزمین نموده است.آنگاه، تلاش کرده تا نشان دهد فقدان همین زمینههای متعّین تاریخی، معرفتشناسانه و هستیشناسانهی شکلدهنده، ایجاد علوم اجتماعی/جامعه شناسی در ایران با دشواری بسیار مواجه کرده است. از این رو، برای اثبات مدعای خود به بررسی نظریات سه تن از اساتید ایرانی (محمدعلی همایون کاتوزیان، سیدجواد طباطبایی و پرویز پیران) پرداختهایم، تا نشان دهیم که نظریات علوم اجتماعی/جامعهشناسی ایرانیِ اکنونی امکان لازم برای شناخت جامعهی ایرانی فراهم نمیکند. در این نوشتار برای فهم این مسئله از روش شک دکارتی تبعیت نمودهایم که روشی است مبتنی بر عقل سلیم. نتایج و یافتههای این مطالعه بیانگر آن است که: 1. علوم اجتماعی/جامعهشناسی در وضعیت حاضر امکانات معرفتی کافی در اختیار اندیشمندان علوم اجتماعی ایرانی برای شناخت هستیِ اجتماعیایِشان فراهم نمیکند. 2. جامعهشناس ایرانی نیز در صورت اصرار بر فهم هونی امکان لازم برای شناخت جامعهی ایرانی فراهم نمیکند. در این نوشتار برای فهم این مسئله از روش شک دکارتی تبعیت نمودهایم که روشی است مبتنی بر عقل سلیم. نتایج و یافتههای این مطالعه بیانگر آن است که: 1. علوم اجتماعی/جامعهشناسی در وضعیت حاضر امکانات معرفتی کافی در اختیار اندیشمندان علوم اجتماعی ایرانی برای شناخت هستیِ اجتماعیایِشان فراهم نمیکند. 2. جامعهشناس ایرانی نیز در صورت اصرار بر فهم هستی جامعهاش و نظریهسازی در این حوزه
Keywords