نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی

چکیده

در این مقاله کوشیده ام تا تصویری از پیدایش و تحولات نظریه برنامه ریزی به خواننده عرضه کنم. آنچه به نام نظریه برنامه ریزی شناخته می شود در واقع آن بخش از دانش است که به موضوع های اساسی مربوط به انواع برنامه ریزی ها می پردازد. هر چند عمل برنامه ریزی در اتحاد شوروی شروع شد، اما اولین گام ها در جهت ارائه احکام توجیهگر و تبیین کننده اقسام برنامه ریزی ها در سال های اغازین قرن بیستم در جهان سرمایه داری برداشته شد. این کوشش ها مبتنی بودند بر آرای ماکس وبر و کارل مانهایم در زمینه عقلانیت و اداره جامعه. از آنجا که در حوزه برنامه ریزی، دیدگاه های رقیبی خودنمایی می کنند که هر کدام استدلال ها و پیشینه های علمی - فلسفی و گاه سیاسی - اجتماعی خود را دارند، و حداقل در چنین مطالعه ای نمی توان از هیچ کلام از آنها غفلت کرد، راه چاره ای که می ماند، استفاده از گونه شناسی (Typology) است. نخستین و می توان گفت تاثیر گذارترین این گونه شناسی ها از آندره آس فالودی (۱۹۷۳) است. وی دو نوع نظریه را از هم تفکیک می کند: نخست، نظریه جوهری یا موضوعی که به موضوع یا جوهره برنامه ریزی می پردازد. به سخن دیگر موضوع این نظریه آن چیزی است که برایش برنامه ریزی می کنیم (مثلا کشاورزی، اقتصاد، کالبد شهرها و از این قبیل ...). دوم نظریه فرایندی یا روشی است که به خود فرایند برنامه ریزی می پردازد بدون توجه به این که درباره چه موضوعی به کار رود. به سخن دیگر، یک دسته از نظریه ها بر مسائل روش شناسی برنامه ریزی متمرکز می شوند. و دسته دیگر محتوا و موضوع برنامه ها را مورد توجه قرار می دهند. نکته مهم این جاست که فالودی بر این باور بود که نظریه فرایندی حوزه تخصصی برنامه ریزان و نظریه برنامه ریزی واقعی است و نه نظریه جوهری که متخصصان خاص خود را دارد (اقتصاددانان، جامعه شناسان ، متخصصان کشاورزی و ...). نظریه فالودی از نیمه دهه ۱۹۷۰ میلادی و به ویژه در آغاز دهه ۱۹۸۰ مورد انتقاد شدید برنامه ریزان واقع شد و همین انتقادها بود که به پیدایش گونه شناسی های جدید و تعریف مجدد از نظریه برنامه ریزی انجامید. در ۱۹۸۰ نایجل تایلور نظریه های مربوط به برنامه ریزی را به دو طبقه تقسیم کرد: یکم نظریه های فلسفی و دوم نظریه های جامعه شناختی، در واقع، هدف وی از این طبقه بندی، تفکیک میان گزاره های نظری تبیینی و گزاره های نظری تجویزی بود که در این حوزه پی در پی مطرح می شدند. کمی دیرتر، کوکب (۱۹۸۳) سه نوع نظریه تشخیص داد: ۱) نظریه های فرایند توسعه، ۲) نظریه های فرایند برنامه ریزی، ۳) نظریه های حکومت. در واقع او سعی کرده بود همه موضوعات اساسی و چالش برانگیز مربوط به برنامه ریزی را در طبقه بندی خود بگنجاند. در آخرین سال دهه ۱۹۸۰، ایفتاشل یک مدل شش بعدی از انواع نظریه های برنامه ریزی ارائه داد. در واقع ایفتاشل طبقه بندی خود را بر اساس دو معیار ساخته بود. اول این که آیا گزاره های نظری، مربوط به تبیین پدیده برنامه ریزی هستند یا تجویز نوع مطلوب آن (این معیار د وگزینه دارد) و دوم این که آیا نظریه به تحلیل موضوع برنامه می پردازد یا از شکل محصول کار برنامه ریزی (برنامه) سخن می گوید و یا این که به فرایند برنامه ریزی می پردازد (این معیار سه گزینه دارد). از ترکیب این دو معیار، شش نوع نظریه حاصل می آید: ۱) نظریه تحلیلی - تبیینی، ۲) نظریه شکلی - تبیینی، ۳) نظریه فرایندی - تبیینی، ۴) نظریه تحلیلی - تجویزی، ۵) نظریه شکلی - تجویزی، ۶) نظریه فرایندی - تجویزی، در دهه ۱۹۹۰ دیدگاه پسا مدرن در همه حوزه ها مطرح شد. در میان نظریه پردازان پسا مدرن، آلمن دینگر 5 نوع نظریه برنامه ریزی تشخیص داد: فلسفه علم الاجتماعی، نظریه اجتماعی، نظریه برونزا، نظریه چارچوب ساز و نظریه درون زا. بالاخره در دهه اخیر، گرایش به گریز از گونه شناسی های پیچیده مشاهده می شود و نوعی بازگشت به گونه شناسی فالودی، البته با تعدیل های بسیار نیز می توان دید. مقاله با ارائه یک گونه شناسی از انواع نظریه های مربوط به برنامه ریزی پایان می یابد. این گونه شناسی کوشیده تا همه اندیشه های مربوط به موضوع های مهم برنامه ریزی را در بر بگیرد و میان نظریه ها نیز برخلاف فالودی، اصلی و فرعی نکند و همه را نظریه برنامه ریزی به شمار آورد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Understanding "Planning Theory" and Its Typologies

نویسنده [English]

  • parviz ejlali

چکیده [English]

The aim of this paper is presenting an account of the development of the body of knowledge which so far has been known as planning theory. This branch of knowledge studies the major issues related to different kinds of planning. hough, the origin of planning practice was in Soviet Union , the first steps toward creating a set of theoretical axioms for justifying and explaining planning was taken in capitalist world and in the turn of the 20th century, These attempts were based on theory of Rationalization of Weber and ideas of Karl Manheim on the conscious administration of the society and economy. Since, in the realm of planning theory, there are competing theories with different philosophical-scientific as well as social-political backgrounds and arguments, so that in a study like this, one can neglect none of them, the only solution is using typologies. The first and most widely used typology of planning th Theory which explains the procedure of planning per se, irrespective of what we plan for, In other words, one group of theories discusses issues of planning methodology, and the other group is specialized in issues related to subjects of plans. Furthermore, Falludi strongly believed that procedural theory is the area of specialization of planners rather than substantive which has its own specialists (economists, sociologists etc.). Therefore, for him procedural theory is the real planning theory. Falludi typology was seriously criticized by many authors (especially in second half of 1970s and first half of 1980s. These criticisms Jed to suggestion of new typologies. In 1980, Nigel Taylor recognized two classes of theories related to planning: sociological and philosophical. In fact by coined these two terms, he tried to distinguish between descriptive theoretical statements and statements with prescriptive nature. Later. In 1983,Cooke explained three kinds of theories: 1) Development process !heories,2)Planning process !heories,3)Theories of Government. As a matter of fact, he tried his best to put all challenging issues related to planning in his package. In the last year of 1980s Yiftachel suggested a six- dimentional model of planning theories. This typology is based on two criteria: first whether the the theory is explanative or prescriptive, and second whether the theory is about analysing the nature of planning subject or it is about the form of planning product(the plan itself)or is related to the procedure of planning. The result would be six types of planning theory: 1) analytical-explanative, 2) formal-explanative, 3) procedural-explanative, 4) analytical prescriptive, 5) formal-prescriptive, 6) procedural-prescriptive. In 1990s postmodernism took the lead everywhere. Among post modern planning theorists, Allmendinger recognized five types of planning theories as follows: Social scientific philosophy, Social theory, exogenous theory, framing theory and indigenous theory. In this decade we witness an escape from complicated typologies and more or less a return to Falludi's with some modifications. As a conclusion in this paper we present a typology of planning theories which can embrace all theoretical endeavors related to major planning issues as planning theories with no hierarchy among them.