جامعه شناسی
محمد سعید ذکایی؛ مهران صولتی
چکیده
یکی از موضوعات اساسی در جامعه شناسی سیاسی هر جامعهای، ماهیت دولت در آن جامعه است. دولتها ماهیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گوناگون دارند. در این نوشتار تأثیر موقعیت پیرامونیِ ایران در نظام جهانی بر تحول روابط دولت – ملت در عصر پهلوی اول بررسی میشود. هدف از این بررسی آن است که از اقدامات ایجابی دولت پهلوی در قبال این موقعیت ...
بیشتر
یکی از موضوعات اساسی در جامعه شناسی سیاسی هر جامعهای، ماهیت دولت در آن جامعه است. دولتها ماهیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گوناگون دارند. در این نوشتار تأثیر موقعیت پیرامونیِ ایران در نظام جهانی بر تحول روابط دولت – ملت در عصر پهلوی اول بررسی میشود. هدف از این بررسی آن است که از اقدامات ایجابی دولت پهلوی در قبال این موقعیت پیرامونی سراغ گیرد و از ماهیت و ویژگیهای آنها سخن بگوید. اولین فرض نگارندگان در این نوشتار آن است که نوسازی اقتصادی دولت پهلوی در راستای ایجاد هماهنگی اقتصاد کشور با نیازهای نظام سرمایهداری جهانی صورت پذیرفت. دومین فرض نیز تأکید را بر گسترش نظامیگری و نظارت بر همۀ عرصههای جامعه از سوی دولت رضاشاه میگذارد. در مجموع این نوشتار تحول روابط دولت – ملت در دوره پهلوی اول را واکنشی به موقعیت پیرامونیِ ایران در نظام جهانی میداند. این پژوهش با رویکرد جامعه شناسی تاریخی و به روش اسنادی انجام گرفته است. نتایج نشان داد که هر دو اقدام دولت پهلوی اول یعنی نوسازی اقتصادی و گسترش نظارت بر همه عرصههای حیات جمعی جامعه با وضعیت پیرامونیِ ایران در نظام جهانی مرتبط بوده است.
حسین سلیمی
چکیده
چکیده نظریۀ وابستگی از جمله نظریاتی است که طی دو دهه تأثیری شگرف بر اندیشههای اجتماعی و سیاسی و نظریههای توسعه و نیز نگرشهای جامعهشناختی در نیمۀ دوم قرن بیستم گذارده. نه فقط صاحبنظران بلکه اهل سیاست و مدیران نیز در بسیاری از کشورهای در حال توسعه تحت تأثیر نظریۀ وابستگی قرار گرفته بودند و ضمن آن که علت اصلی توسعهنیافتگی ...
بیشتر
چکیده نظریۀ وابستگی از جمله نظریاتی است که طی دو دهه تأثیری شگرف بر اندیشههای اجتماعی و سیاسی و نظریههای توسعه و نیز نگرشهای جامعهشناختی در نیمۀ دوم قرن بیستم گذارده. نه فقط صاحبنظران بلکه اهل سیاست و مدیران نیز در بسیاری از کشورهای در حال توسعه تحت تأثیر نظریۀ وابستگی قرار گرفته بودند و ضمن آن که علت اصلی توسعهنیافتگی را به خارج از مرزهای کشورهای عقبمانده نسبت میدادند، راه رشد و پیشرفت را قطع رابطه و گسستن از جهان سرمایهداری میدانستند. در این نوشتار قصد ما این است که نشان دهیم که نظریۀ وابستگی خصلتی تاریخی داشته است و در شرایط تاریخی خاصی متولد شده و در آن زمان توان توضیح بسیاری از تحولات واقعی را داشته است. اما با تحول شرایط تاریخی و جهانی، مبانی نظریۀ وابستگی نیز دگرگون شد و هم مارکسیستها و هم غیرمارکسیستهایی که به این نظریه گرایش داشتند، اصول تفکر خود را دگرگون ساختند تا جایی که به تدریج نظریه و اصطلاح وابستگی را کنار گذارده و مفاهیم دیگری را برای تبیین تحولات نوین جهان از دهۀ 1900 به بعد مطرح کردند. تغییرات آشکار و پنهان در نظریات بنیادگذاران تئوری وابستگی به اندازهای است که میتوان از پایان این نظریه و پیوستن آن به تاریخ نظریات موجود در عرصۀ جامعهشناسی توسعه سخن گفت.