کمال خالق پناه
چکیده
زندگی با بیماری مزمن فرایندی طولانیمدت از مواجهه با سیمپتومها، زخمها، تشخیص و درک این موقعیت و بازمفهومسازی و بازسازی روایی آیندهی فرد بیمار است. دردهای مزمن یکی از آن سیمپتومهای پیچیدهای است که بیماران در زندگی روزمرهی خود، مرئی و نامرئی تجربه میکنند. ایدهی نظری مقاله این است که دردهای مزمن در بیماریهای مزمن متضمن ...
بیشتر
زندگی با بیماری مزمن فرایندی طولانیمدت از مواجهه با سیمپتومها، زخمها، تشخیص و درک این موقعیت و بازمفهومسازی و بازسازی روایی آیندهی فرد بیمار است. دردهای مزمن یکی از آن سیمپتومهای پیچیدهای است که بیماران در زندگی روزمرهی خود، مرئی و نامرئی تجربه میکنند. ایدهی نظری مقاله این است که دردهای مزمن در بیماریهای مزمن متضمن مدارایی طولانیمدت با بدن هستند، تمرین طولانی از زیستن با بدنی غیرقابلپیشبینی و دردهایی که مرئی و نامرئی، با دلیل و بیدلیل در زمانی که انتظارش را ندارید، سر میرسند. هدف من در این مقاله نشاندادن این ایده است که درد مزمن چگونه و بهواسطهی چه شیوههایی شکلی از رنج است؟ مفروضهی ما در این رابطه کنارگذاشتن نظریههای نوروفیزیولوژیکی است که درد را به حسی جسمی و تنانی و استوار بر پایهی واکنش مغز تقلیل میدهند. براین اساس به مطالعه پدیدارشناختی تجربه زیسته دردهای مزمن در بیماران مبتلا به ام-اس پرداختهایم. در این کاوش دشوار در میانهی خاطرات ازهمگسیخته، استعارههای الهیاتی، دلنوشتههای احساسی و غیره، پنج مضمون بنیادی خود را آشکار ساخته که عبارتاند از: آسیبپذیری و حس شکنندگی، درد در بنیان تجربه زندگی، ترس از معلولیت و تمرین مستمر مدارا با بدن و نارضایتی تنانه و شکایت از بدن.
مینو سلیمی؛ احمد نادری
چکیده
زلزله به لحاظ گستره تأثیراتی که بر زندگی افراد دارد، متغیرمهمی در تحول حیات اجتماعی جوامع محسوب میشود. پیامدهای اجتماعی فاجعه بر اساس سن، جنسیت، طبقه اقتصادی و اجتماعی متفاوت است. کودکان، زنان و افراد کمدرآمد، بیشترین آسیب در زمان فاجعه را تجربه میکنند. مطالعه حاضر پژوهش کیفی است که باهدف درک تجربه زیسته زنان سرپلذهاب از ...
بیشتر
زلزله به لحاظ گستره تأثیراتی که بر زندگی افراد دارد، متغیرمهمی در تحول حیات اجتماعی جوامع محسوب میشود. پیامدهای اجتماعی فاجعه بر اساس سن، جنسیت، طبقه اقتصادی و اجتماعی متفاوت است. کودکان، زنان و افراد کمدرآمد، بیشترین آسیب در زمان فاجعه را تجربه میکنند. مطالعه حاضر پژوهش کیفی است که باهدف درک تجربه زیسته زنان سرپلذهاب از زلزله انجام شده است. در این پژوهش با استفاده از رویکرد پدیدارشناختی، مصاحبههای عمیق نیمه ساختار یافته با 30 نفر از زنان زلزلهزده انجام و 90 متن مصاحبه و 10 متن نوشتاری تجربه خود زیسته و تفسیر آنها به 120 واحد معنایی ثبتشده است. یافتههای این پژوهش که 18 درونمایه فرعی و در نهایت 5 درونمایه اصلی است، نشان میدهد که در سرپلذهاب زنان شرایط بسیار سختی را سپری میکنند. بیهویتی و عدم انطباق آنان با وضعیت پس از زلزله، سوءاستفادههای جنسی، اقدام به خودکشی، پایین آمدن سن اقدام به خودکشی، فوبیای زلزله و پسازلزله، تغییر ناگهانی سبک زندگی، فقدان آرامش، فقدان امکانات و توان مالی، وضعیت دشوار و نابسامانی کمی و کیفی مدارس، افزایش نزاع در خانواده، افزایش طلاق، افزایش خشونت سبب بروز نابسمانی اجتماعی، روانی و فرهنگی در این شهر شده است.