علی فتوتیان؛ مهدی صدفی؛ عبدالحسین کلانتری
چکیده
دانش نوپای جامعهشناسی شناختی از بینارشتهای های علوم شناختی است. بیشتر پژوهشها در این حوزه شناختی معطوف به ارتباط آن با روانشناسی شناختی و علوم مغز و اعصاب است. ازاینرو جایگاه جامعهشناسی شناختی ذیل رویکردهای اساسی علوم شناختی تعریف میشود. مقاله حاضر به دنبال بازگشت به بنیادهای نظری و فلسفی جامعهشناسی است تا نقش جامعه ...
بیشتر
دانش نوپای جامعهشناسی شناختی از بینارشتهای های علوم شناختی است. بیشتر پژوهشها در این حوزه شناختی معطوف به ارتباط آن با روانشناسی شناختی و علوم مغز و اعصاب است. ازاینرو جایگاه جامعهشناسی شناختی ذیل رویکردهای اساسی علوم شناختی تعریف میشود. مقاله حاضر به دنبال بازگشت به بنیادهای نظری و فلسفی جامعهشناسی است تا نقش جامعه و فرهنگ را پررنگ کند. توجه مارتین هایدگر به فراروی از ساحت ذهن انسان و درگیری وجودی او با عالم این زمینه را فراهم کرد که با توسعه نقش بودن-در-جهان دازاین انسانی از سوبژکتیویته انسانی عبور کند و به نقش انسان در ارتباط با دیگر انسانها در جهان توجه شود. در این زمینه سعی شد به برخی پژوهشهای جامعهشناسی شناختی که در راستای اندیشه هایدگر و نقد نظریات مرسوم روانشناسی و علوم اعصاب و روان بود (مانند نظریه-نظریه (TT)، نظریه شبیهسازی (ST) و نظریه تعاملی (IT) که دربردارنده دو رویکرد بیناذهنیت اولیه و ثانویه هست)، پرداخته شود. هرچند زمانه هایدگر این فرصت را فراهم نکرد که بهطور مستقیم با علوم شناختی درگیر شود، اما شاگرد او هربرت دریفوس و دیگر شاگردان و طرفداران او با پرورش ایده هایدگر به نقش سازگاری مهارتورزانه انسان در ارتباط با جهان پرداختند. هدف این مقاله توسعه جامعهشناسی شناختی با تکیه بر هویت اجتماعی انسان در درگیری با دیگر موجودات درون اجتماع و فرهنگ است تا به غنای بخش جامعهشناسی در برابر دیگر بینارشتههای علوم شناختی در بستر جامعهشناسی شناختی تأکید کند.