جامعه شناسی
سیدمحمد مهدی زاده طالشی؛ محمد مقامیان زاده
چکیده
امروزه با فراگیری و نفوذ رسانهها، سلبریتیها به جایگاه و اهمیت بالایی در فرهنگ عامه دست یافتهاند. آنها مراجع نوظهور جامعه مدرناند و این ظرفیت را دارند تا جماعتهای شیفته و هواخواه خود را بسازند. مطالعه هواخواهی از آن روی حائز اهمیت است که در برساخت هویت فردی و اجتماعی هواخواهان نقشی اساسی ایفا میکند؛ بنابراین پژوهش حاضر ...
بیشتر
امروزه با فراگیری و نفوذ رسانهها، سلبریتیها به جایگاه و اهمیت بالایی در فرهنگ عامه دست یافتهاند. آنها مراجع نوظهور جامعه مدرناند و این ظرفیت را دارند تا جماعتهای شیفته و هواخواه خود را بسازند. مطالعه هواخواهی از آن روی حائز اهمیت است که در برساخت هویت فردی و اجتماعی هواخواهان نقشی اساسی ایفا میکند؛ بنابراین پژوهش حاضر با محوریت قراردادن مسئله نوجوانان و پدیده خردهفرهنگهواخواهی، در پی مطالعه شیوههای هویتیابی نوجوانان ایرانی از رهگذر هواخواهی امیرتتلوست. بدین منظور با تعداد نمونه 16 نوجوان که در شبکه اجتماعی اینستاگرام صاحب صفحه هواخواهی تتلو هستند مصاحبه نیمه ساخت یافته صورت گرفت و سپس دادهها در نرمافزار MAXQDA به روش تحلیل مضمون تحلیل شد. بر اساس نتایج تحقیق، هواخواهان تتلو دارای هنجارهای گروهی نظیر حمایت از تتلو و عدم انکار هویت تتلیتی، فردگرایی، احترام به سلایق گوناگون، زندگی هدفمند و امید به آینده و درنهایت پیروی از سبک زندگی تتلو هستند. بدین ترتیب تتلیتیها را میتوان بهعنوان یک خردهفرهنگ دیجیتالی برشمرد که از طریق برساخت مؤلفههای هویتی مذکور، خود را از سایرین متمایز میسازند. همچنین ناظر به پرسش دوم تحقیق، اَشکال درگیرشدن تتلیتیها با تتلو بررسی شد تا به این جهت مشخص شود هواخواهان در چه سطحی از درگیری و رابطه با سلبریتی خود هستند.
یاسر رستگار؛ سیما هادی
چکیده
در جوامع چندفرهنگی، تقابلهای هویتی و بهویژه دوگانهی بومی-غیربومی، منبعی هویتبخش ایجاد کرده و چالشها و تعارضاتی به دنبال دارد. هدف از مطالعهی حاضر آن است تا ادراک و تفسیر ساکنان بومی شهر بندرعباس از دوگانهی "هویت بومی- هویت غیربومی" را توصیف کرده و بسترها و دلالتهای آن را آشکار سازد. مطالعهی حاضر با روش پژوهش کیفی و راهبرد ...
بیشتر
در جوامع چندفرهنگی، تقابلهای هویتی و بهویژه دوگانهی بومی-غیربومی، منبعی هویتبخش ایجاد کرده و چالشها و تعارضاتی به دنبال دارد. هدف از مطالعهی حاضر آن است تا ادراک و تفسیر ساکنان بومی شهر بندرعباس از دوگانهی "هویت بومی- هویت غیربومی" را توصیف کرده و بسترها و دلالتهای آن را آشکار سازد. مطالعهی حاضر با روش پژوهش کیفی و راهبرد نظریه زمینهای انجامگرفته است. دادههای میدانی با بهکارگیری نمونهگیری هدفمند-نظری و طی مصاحبه با 23 نفر از ساکنین بومی این شهر که حداقل سه نسل در این شهر زندگی کردهاند، بهدستآمده و درنهایت بر اساس کدگذاری سه مرحلهای استراوس و کوربین تحلیل شده است. یافتههای میدانی حاکی از آن است که درک ساکنان بومی شهر بندرعباس از ساکنان غیربومی، امری ذاتی نیست بلکه مبتنی بر تجربهی زیستهی کنشگران و تعاملات اجتماعی آنها با یکدیگر شکل گرفته است. مشارکتکنندگان میدان مطالعه، بهواسطهی حضور و زندگی در سرزمین اجدادی خود، هویت بومی مییابند اما غیربومی را بهمثابه دیگری معضلهدار، تفسیر میکنند چراکه منافع اقتصادی و همچنین ارزشهای فرهنگی خود را تا حدی ازدسترفته تلقی میکنند. پیامد این تفسیر، تقویت پیوستگی و انسجام درون گروه و افزایش نوعی قوممداری است که میتواند به تخریب سرمایهی اجتماعی منجر شود.
حسین میرزائی
چکیده
موضوع انطباق فرد مهاجر در جامعه مقصد همواره یکی از اصلیترین مسائل در مطالعات مهاجرتی برای پژوهشگران بهشمار میرود. مساله انطباق دیاسپورای ایرانی در فرانسه، از طرد کامل تا انطباق کامل را شامل میشود. اینکه فرد در کجای این طیف جایابی میشود به عوامل مختلفی ازجمله هویت واقعی و هویت آرمانی او بستگی پیدا میکند. درواقع هر قدمی در ...
بیشتر
موضوع انطباق فرد مهاجر در جامعه مقصد همواره یکی از اصلیترین مسائل در مطالعات مهاجرتی برای پژوهشگران بهشمار میرود. مساله انطباق دیاسپورای ایرانی در فرانسه، از طرد کامل تا انطباق کامل را شامل میشود. اینکه فرد در کجای این طیف جایابی میشود به عوامل مختلفی ازجمله هویت واقعی و هویت آرمانی او بستگی پیدا میکند. درواقع هر قدمی در جهت انطباق در جامعه جدید به معنی قدمی دور شدن از فرهنگ اصلی خواهد بود. این تناقض در انطباق فرهنگی همیشه بر سر نسلهای گوناگون مهاجر سایه افکنده است. نسل اول به دوبارهسازی یا بازسازی فرهنگی دست میزند، نسل دوم بر سر مسائل هویتی که بسیار عمیقتر و پیچیدهتر از مسائل نسل اول است، در حال کشمکش است. نسل سوم نه مشکل ادغام دارد و نه مشکل هویتی و عموماً میزان ارتباط او با جامعه مبدأ تنها به تلاش خانواده او بستگی دارد، در غیر این صورت، او میتواند یک «شهروند فرانسوی» و یا یک «شهروند جهانی بیسرزمین» به معنای واقعی کلمه باشد. پژوهشگر با توجه به تجربه زیستهای که در کشور فرانسه داشته، در این مقاله تلاش میکند با استفاده از مشاهدهها و مصاحبهها، دادهها و تحلیلهای انسانشناختی خود را بهصورت نظاممند برای مخاطب ترسیم سازد.
سعیده سعیدی
چکیده
در سالهای اخیر مهاجرت به تجربهزیسته بسیاری از ایرانیان مبدل شده است. مطالعه دیاسپورای ایرانی پیشدرآمد فهم روابط فراملی و همچنین بازگشت بهعنوان استراتژی مهاجران در ارتباط با کشور مبدأ است. این پژوهش با تمرکز بر جامعه مهاجران ایرانی در کشور آلمان به دنبال شناخت مختصات دیاسپورای ایرانی است که از خلال آن تصویری جامع از میانذهنیت ...
بیشتر
در سالهای اخیر مهاجرت به تجربهزیسته بسیاری از ایرانیان مبدل شده است. مطالعه دیاسپورای ایرانی پیشدرآمد فهم روابط فراملی و همچنین بازگشت بهعنوان استراتژی مهاجران در ارتباط با کشور مبدأ است. این پژوهش با تمرکز بر جامعه مهاجران ایرانی در کشور آلمان به دنبال شناخت مختصات دیاسپورای ایرانی است که از خلال آن تصویری جامع از میانذهنیت مهاجران نسبت به مفهوم وطن، ارتباط با آن و همچنین فهم تعاملات دیاسپوریک ارائه نماید. این مطالعه در چارچوب پارادایم کیفی و با رویکردهای مردمنگارانه بهصورت میدانی انجامشده و تکنیکهای گردآوری دادهها مصاحبه نیمهساختار یافته (48 مهاجر ایرانی ساکن آلمان) و مصاحبه متخصصان (9 انجمن فعال مهاجران)، مشاهده مشارکتی و بررسیهای اسنادی است. دلایل متعددی همچون زمان مهاجرت، انگیزههای خروج از کشور، تنوع قومیتی، مذهبی، سوگیریهای سیاسی و ایدئولوژیک، مرزبندیهای نسلی، وضعیت اقامتی، پایگاه طبقاتی و همچنین نحوه ارتباط با کشور مبدأ منجر به پررنگ شدن مرزهای هویتی در میان مهاجران ایرانی شده بهطوری که دیاسپورایی ناهمگون، متنوع، پیچیده، چهلتکه و چندلایه را شکل داده است. این مسأله در مصرف فرهنگی مهاجران و همچنین جغرافیایی زدایی از وطن نمود یافته و به ضعف هویت دیاسپوریک و تعاملات درون دیاسپورا منجر شده است. همچنین مفهوم وطن بهعنوان برساختی متصور در میانذهنیت دیاسپورا ایرانی در آلمان سه بعد معنایی عاطفی/فرهنگی، ملی/جغرافیایی و مذهبی/سیاسی داشته و وابستگی مهاجران به وطن در سه سطح وابستگی قوی، وابستگی پاندولی و وابستگی ضعیف قابلتحلیل است.
مطالعات فرهنگی
یعقوب احمدی
چکیده
مطالعه حاضر درواقع پژوهشی در حوزه روانشناسی اجتماعی است و به بررسی وضعیت جهتگیریهای ارزشی جوانان شهر سنندج (18-29) که بازتاب اهداف متعالی و مطلوب و اولویتهای کنشی و باوری آنهاست در پیوند با سبکهای هویتی میپردازد. روش پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی از نوع همبستگی، کاربردی و پیمایشی و مقطعی است (نیمه دوم سال 2017). حجم نمونه مقتضی 345 نفر ...
بیشتر
مطالعه حاضر درواقع پژوهشی در حوزه روانشناسی اجتماعی است و به بررسی وضعیت جهتگیریهای ارزشی جوانان شهر سنندج (18-29) که بازتاب اهداف متعالی و مطلوب و اولویتهای کنشی و باوری آنهاست در پیوند با سبکهای هویتی میپردازد. روش پژوهش حاضر توصیفی-تحلیلی از نوع همبستگی، کاربردی و پیمایشی و مقطعی است (نیمه دوم سال 2017). حجم نمونه مقتضی 345 نفر و نمونهگیری نیز به روش خوشهای چندمرحلهای انجامگرفته است. یافتههای تجربی حاکی از ارتباط معنادار و مثبت میان سبک هویتیابی اطلاعاتی با ابعاد آمادگی برای تغییر و شاخص موفقیت در بعد خودافزایی ارزشهای فرهنگی؛ سبک هنجاری با بعد محافظهکاری و نهایتاً سبک هویتیابی آشفته با ارزشهای فرهنگی در راستای تأکید بر منافع فردی مانند ارزشهای مربوط به خودافزایی است. به لحاظ نظری، میتوان عنوان نمود که علیرغم تمرکز بر جنبههای متمایز، نوعی یکپارچگی نظری، محتوایی و پیشفرضهای همپوشان بهویژه در رابطه با انگیزههای انسانی در این دو گونهشناسی (سبکهای هویتیابی و ارزشهای فرهنگی) و بحث نظری در راستای خود، هویت و فرهنگ وجود دارد. چنین وضعیتی را بیش از همه میتوان به تعبیری وبری بهمثابه نوعی رابطه یا هماهنگی انتخابی میان سبکهای هویتی و ارزشهای فرهنگی تلقی کرد.
جامعه شناسی
احمد غیاثوند؛ سمیه عرب خراسانی
چکیده
بررسی شیوع جدایی و افزایش خانوادههای تکسرپرست علاوه بر مطالعه ساختاری و عینی نیاز به بررسی ذهنیت عاملان با تأکید بر جنسیت نیز دارد. زنان سرپرست خانوار به دلیل همراه داشتن فرزندان شرایط ویژهای را در دو حالت اتفاق جدایی و مواجهه با پیامدهای آن تجربه میکنند. تا پیشازاین فرض بر آن بوده است که فرزندان عامل مهمی در نگهداشت زندگیهای ...
بیشتر
بررسی شیوع جدایی و افزایش خانوادههای تکسرپرست علاوه بر مطالعه ساختاری و عینی نیاز به بررسی ذهنیت عاملان با تأکید بر جنسیت نیز دارد. زنان سرپرست خانوار به دلیل همراه داشتن فرزندان شرایط ویژهای را در دو حالت اتفاق جدایی و مواجهه با پیامدهای آن تجربه میکنند. تا پیشازاین فرض بر آن بوده است که فرزندان عامل مهمی در نگهداشت زندگیهای تأهلی هستند، اما تصویر حاضر از وضعیت جدایی زنان و مردان و شکلگیری خانوادههای تکسرپرست معنای دیگری را به ذهن میرساند. پژوهش حاضر در پی جستجوی معنای جدایی و تغییرات زمینهای – ذهنی آن از منظر مادران با محوریت هویت مادری صورت گرفته است. این مطالعه پدیدارشناسی به شیوه کیفی انجام گرفته و ابزار گردآوری اطلاعات آن مصاحبه نیمهساختیافته با بیست نفر از مادرانی است که تجربه جدایی داشتهاند. تحلیل اطلاعات حاصل به شیوه کولایزی انجام و نتیجه حاصل شده آنکه جدایی در پی تغییر ذهنیت زنان نسبت به حیات خانوادگی، اهمیت یافتن هویت انسانی زنانه و توجه به بهزیستی فرزندان صورت میگیرد. زندگی زناشویی ناخوشایند و ناتوان از تأمین نیازهای زنان، آنان را به سمت رهایی از این وضعیت رنجآور مزمن میراند. تهدید پیوسته هسته شخصیتی زنان و تخریب اعتماد و عزتنفس آنان سبب میشود که در پی راهی جهت خروج از این وضعیت قرار گیرند. در این مسیر فرزندان همچنان عامل مهمی در زندگی زنان باقی میمانند اما نه بهعنوان عامل نگهدارنده آنان در شرایط ناخوشایند، بلکه بهعنوان عاملترمیم هویتی. بهزیستی فرزندان محرکی قوی در حذف پدر از زندگی خانوادگی و تشکیل خانوادههای زنسرپرست است.