انقلاب اسلامی ایران نه تنها در مکان و زمانی شکل گرفت که چندان انتظار نمیرفت، بلکه تفاوت های عمدهای هم با دیگر انقلاب ها، به ویژه انقلاب های جهان سومی داشت. پیچیدگیهای ناشی از همین غیرمنتظره بودن و تمایز نسبی باعث نوعی باز اندیشی و اصلاح در مفهوم بندی و نظریه پردازی انقلاب شد. در این نوشتار میکوشیم نشان دهیم که این بازاندیشی و اصلاح چگونه در انقلاب اسلامی پژوهی نمود یافته است. به عبارت دیگر، نشان میدهیم که در طول نزدیک به سه دههتلاش برای درک انقلاب اسلامی ایران، چگونه جایگاه مسلط در انقلاب اسلامی پژوهی به ترتیب میان تبیینهای ساختاری، تبیینهای سازمانی و تبیینهای فرهنگی گفتمانی دست به دست شده است.