per
دانشگاه علامه طباطبائی
فصلنامه علوم اجتماعی
1735-1162
2538-2772
2014-12-20
21
66
1
35
10.22054/qjss.2014.722
722
Research Paper
رابطه سرمایه فرهنگی و گرایش جوانان به مد (تفاوت بین دختران و پسران)
Relationship Between Cultural Capital and Youth’s Tendency Towards Fashion
(Difference Between Girls and Boys)
طاهره قادری
taherehghaderi@yahoo.com
1
سپیده رضایی
2
استادیار جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
طاهره قادری* سپیده رضایی** تاریخ دریافت: 20/11/92 تاریخ پذیرش: 5/11/93چکیدههدف این تحقیق شناخت رابطه بین سرمایهفرهنگی و ابعاد آن و گرایش به مد است و این که دختران و پسران از این لحاظ چه تفاوتی با هم دارند؟ برای پاسخ به این سوال جوانان شهر شیراز به عنوان جامعه آماری انتخاب شدند. در ابتدا با انجام مصاحبه اکتشافی اطلاعاتی به دست آمد، سپس با نمونهگیری سهمیهای و با استفاده از روش پیمایش و تکنیک پرسشنامه، اطلاعات مورد نیاز از 435 نفر از جوانان گرفته شد. متغیرهای مستقل این تحقیق از نظریههای فمینیسم رادیکال، بوردیو و وبلن گرفته شد. بنابر نظریه فمینیسم رادیکال، بین زنان و مردان از لحاظ گرایش به مد تفاوت وجود دارد؛ یعنی زنان بیش از مردان به مد گرایش دارند. در نمونه این تحقیق دختران و پسران در میزان گرایش به مد با هم تفاوت معناداری نداشتند و این فرضیه اثبات نشد. بنابر نظریه وبلن، میزان نیاز به کسب منزلت و میزان گرایش به مد باهم رابطه مثبتی دارند. در نمونه این تحقیق نیاز به کسب منزلت و گرایش به مد رابطهای باهم نداشتند. مطابق با نظریه بوردیو، بین میزان سرمایهفرهنگی و میزان گرایش به مد رابطه معکوسی وجود دارد؛ در این تحقیق، دو بعد از سرمایهفرهنگی یعنی سرمایه فرهنگی تجسمیافته و نهادینه شده با گرایش جوانان به مد رابطه مستقیمی را نشان داد. واژههای کلیدی: گرایش به مد، سرمایه فرهنگی، نیاز به کسب منزلت، تفاوت گرایش دختران و پسران به مد
Tahereh Ghaderi Sepideh Rezaie AbstractThis research explores the relationship between cultural capital and its different aspects and youth’s tendency to fashion. This study also tries to answer if there is any difference between female and male youth in their tendency towards fashion. To answer these questions, 415 young adults -between 18 to 29 years old- of Shiraz were selected as the sample of the study. The theories of Radical Feminists, Veblen and Bourdieu were used as the theoretical framework of the research. Regarding Radical feminists analyses, there was a difference between young male and female adults in their tendency towards fashion. This hypothesis was rejected by the results of the research. From Veblen's analysis, the independent variable of “need for prestige “was drawn. The results of the research showed no correlation between “need for prestige “and "tendency towards fashion“. From Bourdieu's analysis, the independent variable of “cultural capital " was drawn . The results of the research showed a positive correlation between the institutionalized and the embodied forms of cultural capital and tendency to fashion.
https://qjss.atu.ac.ir/article_722_718ba9634b203cdf389ee961d0d38197.pdf
واژههای کلیدی: گرایش به مد
سرمایه فرهنگی
نیاز به کسب منزلت
تفاوت گرایش دختران و پسران به مد
tendency to fashion
cultural capital
need to prestige
tendency of girls and boys to fashion
per
دانشگاه علامه طباطبائی
فصلنامه علوم اجتماعی
1735-1162
2538-2772
2014-12-20
21
66
38
72
10.22054/qjss.2014.723
723
Research Paper
بررسی چگونگی جمعگرایی در مسئولیتپذیری اجتماعی (مطالعه موردی شهروندان شهر کاشان)
Studying Collectivism and Social Responsibility
(Case Study: Kashan’s Citizens)
ابوتراب طالبی
a.talebi@gmail.com
1
امیرحسین بحری پور
www.ah.bahripour@yahoo.com
2
دانشیار جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
ابوتراب طالبی*امیرحسین بحریپور** تاریخ دریافت: 9/7/92 تاریخ پذیرش: 5/2/93 چکیدههدف این مقاله بررسی میزان جمعگرایی در مسئولیتپذیری اجتماعی شهروندان شهر کاشان در پنج بعد جامعهای، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیست محیطی میباشد. تأثیر متغیرهای سرمایۀ اقتصادی، سرمایۀ اجتماعی، سرمایۀ فرهنگی و دینداری بر میزان جمعگرایی در مسئولیتپذیری اجتماعی شهروندان مورد بررسی قرار گرفته است. روش تحقیق، پیمایش بوده است. جامعۀ آماری پژوهش، شهروندان بالای 18 سال شهر کاشان در سال 1392 می باشند. در این تحقیق از شیوۀ نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای استفاده شده و حجم نمونۀ مورد مطالعه 383 نفر بوده است. یافته-های تحقیق نشان میدهد که جمعگرایی غالب شهروندان کاشان در مسئولیتپذیری اجتماعی در مجموع ضعیف میباشد. چگونگی جمعگرایی شهروندان در ابعاد جامعهای، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیست محیطی متفاوت میباشد. قویترین جمعگرایی در میان ابعاد مسئولیتپذیری اجتماعی مربوط به بعد زیست محیطی است. نتایج حاصل از آزمون فرضیات، معناداری رابطۀ بین متغیرهای سرمایۀ فرهنگی، سرمایۀ اجتماعی و دینداری با میزان جمعگرایی در مسئولیتپذیری اجتماعی شهروندان را، تأیید و رابطۀ بین متغیر سرمایۀ اقتصادی با میزان جمعگرایی در مسئولیت-پذیری اجتماعی را رد میکند. در این بین متغیر دینداری، بیشترین قدرت تبیین و اثرگذاری بر مسئولیتپذیری اجتماعی را داشته است.واژههای کلیدی: جمعگرایی ، سرمایه اجتماعی، سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، دینداری
Abutorab Talebi Amir Bahri Poor Date of Receive: 2013/10/1Date of Accept: 2014/4/25AbstractThe purpose of this paper is to examine the level of collectivism in social responsibility among Kashan’s Citizens in five dimensions of community, cultural, political, economic and environmental. Effects of variables as economic, social and cultural capital and religiosity on citizen’s collectivism in the social responsibility were studied. The method for the research is survey and statistical society in this research includes adults, 18 years and older of Kashan in 2013. In this research, 383 people have been selected as the sample volume and for sample selection, multistep cluster method was used. Findings show that collectivism in social responsibility is weak among most of citizens. In social, cultural, political, economic and environmental dimensions, the levels of collectivism are different. The strongest collectivism among dimensions of social responsibility is for the dimension of environmental. The consequences of the research hypotheses, confirmed meaningful correlations between social capital, cultural capital and religiosity with citizen’s collectivism in the social responsibility. The relation between the economic capital and social responsibility was rejected. Religiosity has the most power to affect on social responsibility.
https://qjss.atu.ac.ir/article_723_f048942fad4b2d5160521c4f773e10ce.pdf
واژههای کلیدی: جمعگرایی
سرمایه اجتماعی
سرمایه اقتصادی
سرمایه فرهنگی
دینداری
Collectivism
Social Capital
cultural capital
economic capital
religiosity
per
دانشگاه علامه طباطبائی
فصلنامه علوم اجتماعی
1735-1162
2538-2772
2014-12-20
21
66
74
120
10.22054/qjss.2014.724
724
Research Paper
بررسی تاثیر ساختار قدرت در خانواده بر هویت بازاندیشانه زنان (مطالعه موردی دانشجویان دختر دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی)
Study of Power Structure In Family and Its Effect on Women’s Reflexive Identity
حمید عبدالهی
1
حانیه مددی
2
سجاد مرادی
3
استادیار علوم اجتماعی دانشگاه گیلان
مدرس جامعه شناسی دانشگاه آزاد
ارشد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
حمید عباداللهی چنذانق* حانیه مددی** سجاد مرادی*** تاریخ دریافت: 11/7/91 تاریخ پذیرش: 20/10/92 چکیدهدر جامعه امروز ایران، مسئله هویت از اهمیت و پیچیدگی خاصی برخوردار بوده و مناقشات متعددی پیرامون آن صورت گرفته است. اما این مناقشات در خصوص هویت زنان وجوه بارزتری دارند؛ چرا که از یک طرف تغییرات ساختاری و فرهنگی رخ داده مانند افزایش فرصتهای تحصیلی و شغلی موجب بروز اشکال جدید هویتیابی برای زنان شده است و از طرف دیگر، وجود کلیشههای جنسیتی، زنان را در این زمینه با چالشهای بسیاری مواجه میسازد. هویتیابی فرآیند پیچیدهای است و از عوامل متعددی تاثیر میپذیرد که ساختار خانواده یکی از مهم ترینِ آنهاست. بنابراین، در این تحقیق به بررسی تاثیر ساختار قدرت در خانواده بر هویت بازاندیشانه زنان پرداختهایم. در بخش نظری از دیدگاههای گیدنز در باب هویت و بازاندیشی و نیز منتقدان فمینیست و بوردیوگرای وی و همچنین از مباحث کاستلز در خصوص پدرسالاری استفاده شده است. تحقیق به روش پیمایش و با ابزار پرسشنامه در میان دختران دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی صورت گرفته است که تعداد کل آنها در زمان تحقیق 1600 نفر بوده است. نمونهگیری به شیوه سهمیهای متناسب صورت گرفته و حجم نمونه 340 نفر بوده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که پاسخگویان در برابر کلیشههای جنسیتی مقاومت زیادی نشان داده و مدیریت بدن نیز اهمیت بالایی برای آنها دارد. بیشترین نسبت الگوی تصمیمگیری و نیز الگوی تقسیم کار در میان خانوادههای پاسخگویان از نوع پدرسالارانه بوده است. بعلاوه، نتایج تحقیق گویای وجود رابطهای معنی دار میان ساختار قدرت در خانواده و میزان هویت بازاندیشانه زنان است؛ به نحوی که میزان هویت بازاندیشانه زنانی که الگوی تصمیمگیری در خانواده آنها از نوع پدرسالارانه است بیشتر از سایر زنان میباشد. در بعد الگوی تقسیم کار خانوادگی نیز بیشترین میزان هویت بازاندیشانه متعلق به زنانی است که الگوی مشارکتی تقسیم کار در خانواده آنها وجود دارد.واژههای کلیدی: هویت، بازاندیشی، هویت بازاندیشانه، کلیشههای جنسیتی، ساختار قدرت در خانواده، پدرسالاری.
Hamid Ebadollahi Chanzanagh Haniyeh Madadi Sajad Moradi Date of Receive: 2013/10/2Date of Accept: 2014/1/10AbstractNowadays in Iranian's society, the problem of identity hold specific importance and complexity and several arguments have presented about it. But these arguments have more obvious aspects about women's identity. From one side, structural and cultural changes which occurred increased opportunities in education and employment for women, causing new forms of identification. On the other side, the existence of gender stereotypes, faced women with many challenges in this area. Identity is a complex process influenced by many factors among which family structure is the most important one. Therefore, in this study, we have discussed the effect of family structure on women's reflexive identity. In the theoretical part, perspectives of Giddens on identity and reflexivity, his feminist critics and also Castells' perspectives of patriarchy are used. The present study is a survey. Data is collected through questionnaires.384 female university students of Allameh Tabataba'I University were selected out of 1,600 through proportional quota sampling. Results indicate that the respondent show strong resistance against gender stereotypes and body management is also very important for them. The highest rate of "decision making" pattern and "division of housework" pattern was among the respondents of the patriarchal family. In addition, research results evidence a significant correlation between "power structures in family” and "rate of women's reflexive identity"; So that the rate of women's reflexive identity in families with patriarchal decision-making pattern is more than other women. In" division of housework” dimension, the high rate of women's reflexive identity belongs to women whose decision-making pattern in their family is participatory.
https://qjss.atu.ac.ir/article_724_b7b92df0a85ef9a13a033e6957113ce0.pdf
واژههای کلیدی: هویت
بازاندیشی
هویت بازاندیشانه
کلیشههای جنسیتی
ساختار قدرت در خانواده
پدرسالاری
Identity
Reflexivity
Reflexive Identity
Gender stereotypes
Power structures in family
patriarchy
per
دانشگاه علامه طباطبائی
فصلنامه علوم اجتماعی
1735-1162
2538-2772
2014-12-20
21
66
126
168
10.22054/qjss.2014.725
725
Research Paper
سیاستهای رفاهی اعضای هیات علمی در ایران
Welfare Policies for Faculty Members in Iran
معصومه قاراخانی
1
استادیار جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی
قاراخانی* تاریخ دریافت: 17/7/92 تاریخ پذیرش: 20/11/92 چکیدهنهاد آموزش عالی ضمن تامین زمینه دستیابی به آموزش دانشگاهی، بخشی از سیاستهای اجتماعی را با هدف تامین خدمات رفاهی و حمایتی برای گروههای ذینفع از جمله دانشجویان، مدیران، کارکنان و اعضای هیات علمی دنبال میکند. این پژوهش به بررسی و تحلیل اسناد (قوانین، آییننامهها و مصوبهها) به عنوان درون داد قانونی سیاستهای اجتماعی مرتبط با تامین رفاه اعضای هیات علمی دانشگاههای دولتی ایران طی سالهای 1360 – 1390 ش. میپردازد. با کاربرد روش کیفی و استفاده از تکنیک تحلیل محتوا سیاستهای رفاهی اعضای هیأت علمی، در دوره یاد شده ذیل دو مفهوم «سیاستهای رفاه شغلی» و «سیاستهای ارتقا و امنیت شغلی» بازنمایی و روند و رویه این سیاستها مورد بازشناسی قرار گرفت. صرفنظر از برخی سیاستهای «پیشبینی کننده» مطابق آییننامه استخدامی اعضای هیأت علمی و عمدتاً مرتبط با رفاه شغلی و ارتقای حرفهای، سایر سیاستها و به طور مشخص سیاستهای رفاهی در چارچوب برنامههای ستاد رفاهی و صندوق حمایت از اعضای هیأت علمی، بیشتر خصلتی «واکنشی» دارند. این بدان معنا است که با وجود اعمال برخی سیاستهای رفاهی، همچنان درک جامع و روشنی از مفهوم رفاه برای سیاستگذار و حتی مجریان این سیاستها در ارتباط با اعضای هیأت علمی وجود ندارد. در پرتو چنین برداشت نامنسجمی برخی سیاستهای رفاه اجتماعی از سوی سیاستگذار مغفول مانده، و اجرای سیاستهای نیم بند موجود نیز تحت تاثیر تحولات اقتصادی و سیاسی و نیز رویکرد دولتها به رفاه اعضای هیأت علمی، دستخوش روزمرگی و اعمال سلیقه سیاستگذاران و مجریان میباشد.واژههای کلیدی: سیاست اجتماعی، رفاه اجتماعی، آموزش عالی، اعضای هیات علمی، رفاه شغلی، ارتقا و امنیت شغلی، ستاد رفاهی.
Masoumeh Qarakhani Date of Receive: 2013/10/9Date of Accept: 2014/2/9AbstractWhile paving the way for access to university education, the higher education institution pursues some social policies with the aim of securing welfare services for interested groups such as students, managers, university office workers and faculty members. The present research deals with the study and analysis of documents (laws, bylaws and decrees) as the legal input of social policies. These are related to securing welfare for faculty members of public universities in Iran during 1981-2011. Using qualitative method and content analysis technique, welfare policies for faculty members in this period have been represented under the two concepts of “occupational well-being policies” and “promotional and job security policies”, and the process and procedure of these policies have been recognized. Apart from some “predictive policies”, which are based on Faculty Member Employment Bylaw and mainly concerned with occupational welfare services and promotion policies, other policies especially welfare policies in the framework of programs of Welfare and Organization and Fund for Faculty Members Support, have a “reactive” characteristic. This means that in spite of the enforcement of some welfare policies, the policymakers and even official executives have no clear and comprehensive understanding of the concept of welfare concerning faculty members in Iran. In the light of such an incoherent perception, some social welfare policies have been neglected by policymaker, and the enforcement of the existing half-done policies, due to political and economic policies and also governments’ approaches to the welfare of faculty members, has been affected by the tastes of policymakers and official executives.
https://qjss.atu.ac.ir/article_725_bba04e7deeb5f93f56cc7cad9be85789.pdf
واژههای کلیدی: سیاست اجتماعی
رفاه اجتماعی
آموزش عالی
اعضای هیات علمی
رفاه شغلی
ارتقا و امنیت شغلی
ستاد رفاهی
social policy
social welfare
Higher education
faculty members
occupational well-being policies
promotional and job security policies
per
دانشگاه علامه طباطبائی
فصلنامه علوم اجتماعی
1735-1162
2538-2772
2014-12-20
21
66
170
205
10.22054/qjss.2014.726
726
Research Paper
مطالعه پیمایشی عوامل فرهنگی- اجتماعی مرتبط با هویت ملی نوجوانان
A Socio Cultural Factors Related To National Identity Of The Youth
امید قادرذراده
1
هیرش قادذزاده
2
استادیار جامعه شناسی دانشگاه کردستان
ارشد جامعه شناسی
چکیدهبه باور بسیاری از صاحبنظران، دوره نوجوانی مرحله حساس شکلگیری هویت است. نوجوانان در این دوره سنی پایه و اساس تعهد تعمیمیافته و احساس تعلق عاطفی به جامعه خود را کسب میکنند. تحقیق حاضر با بهرهگیری از ادبیات نظری و تجربی مرتبط به بررسی تجربی نقش و تأثیر عوامل فرهنگی – اجتماعی در پیشبینی هویت ملی نوجوانان پرداخته است. این تحقیق از نوع پیمایشی است که در طی آن با 480 نفر از نوجوانان 15-18سالۀ شهر بانه مصاحبه بعمل آمده است. یافتهها نشان میدهد که میانگین هویت ملی در میان نوجوانان معادل 77 درصد بود که بر مبنای یک مقیاس از صفر تا 100 بالا ارزیابی میشود. در میان ابعاد سهگانه هویت ملی، بُعد جذب درون گروهی جایگاه محوری و اولیهای داشته و ابعاد اشتراک درون گروهی و تعهد به گروه در مراتب بعدی اهمیت جای دارند. تحلیل رگرسیونی چند متغیره نشان میدهد که هویت ملی نوجوانان به ترتیب شدت رابطه با متغیرهای هویت دینی، جهتگیری ملی همسالان، جهتگیری ملی والدین، مصرف رسانههای داخلی، مصرف رسانههای خارجی، پایگاه اقتصادی- اجتماعی و جنسیت مرتبط است. متغیرهای یاد شده در مجموع 60 درصد از تغییرات هویت ملی نوجوانان را تبیین میکنند. واژههای کلیدی: هویت ملی، رسانههای جمعی، پایگاه اقتصای- اجتماعی، جهتگیری ملی والدین و همسالان، هویت دینی، بانه
Omid Ghaderzadeh Hiresh Ghaderzadeh Date of Receive: 2014/3/16Date of Accept: 2014/9/11AbstractMost of experts believe that adolescence period is a critical stage in formation of identity. In this age, they are acquired the basis of a generalized commitment and sense of emotional belonging to their community. The present research, by using theoretical and empirical related literature discusses the empirical study of role and influence of religiosity, national interests of parents and peers and the media consumption in the anticipation of national identity of adolescents. To study the relations, a sample of 480 teenagers -15 to 18 years old- of Baneh city was selected. The research methodology was conducted by survey and by using questionnaire. The results of this study showed that socio-economic base, level of religiosity, media consumption, national orientation of parents and peers and age have direct meaningful correlations with national identity of adolescents. Among the independent variables: “socio – economic base” has most meaningful and positive power for predicting national identity. As a whole, mentioned variables explained 60 percent of changes of adolescents’ national identity.
https://qjss.atu.ac.ir/article_726_4dabe189f2d52306e0283ecd470987fc.pdf
واژههای کلیدی: هویت ملی
رسانههای جمعی
پایگاه اقتصای- اجتماعی
جهتگیری ملی والدین و همسالان
هویت دینی
بانه
National Identity
Mass media
economic base - social
degree of religiosity
Bane
per
دانشگاه علامه طباطبائی
فصلنامه علوم اجتماعی
1735-1162
2538-2772
2014-11-22
21
66
207
25
10.22054/qjss.2014.727
727
Research Paper
نگاهی جامعه شناختی به فراغت زنان در دوران قاجار
Sociological Study of Women’s Leisure Time in
Qajar Era
سمیه سادات شفیعی
ss.shafiei@gmail.com
1
استادیار جامعه شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
* تاریخ دریافت: 20/10/91 تاریخ پذیرش: 5/4/92 چکیدهامروزه مطالعات اوقات فراغت بخش مهمیاز دانش میان رشتهای مطالعات فرهنگی، سبک زندگی، جامعهشناسی اوقات فراغت، روانشناسی اجتماعی و مواردی از این دست است. در این راستا تحلیل تاریخی فرهنگ و سبک زندگی زنان، بعنوان نیمه مورد غفلت واقع شده پژوهشهای عصر حاضر بویژه در کشوری چون ایران دارای فرهنگی کهن است و تغییرات فرهنگی آن با پیدایش مدرنیته سرعت بیشتری به خود گرفته، نیازمند تامل بیشتری است. در این میان عصر قاجار، دورانی طولانی است که منابع قابل توجهی از آن در دسترس است. در مقالهای که در پیش رو دارید محقق به کمک روش اسنادی به مطالعه سفرنامهها و خاطرات مرتبط با این دوره پرداخته تا بتواند تصویری کلی از چگونگی گذران اوقات فراغت زنان در این دوره را رصد کند. چنین اهتمامی سرنخهای مهمی درباره فرهنگ جنسیتی و سبک زندگی زنان این دوره فراهم میآورد و از این رو راهگشای ما در تبیین الگوهای گذران اوقات فراغت و سبک زندگی زنان در ایران معاصر خواهد بود. در این تحقیق پایگاه اجتماعی، تفکیک جنسیتی و برخورداری مادی از جمله مهمترین عوامل مرتبط با گذران اوقات فراغت زنان شناخته شدهاند. همچنین باید گفت گذران اوقات فراغت به شکلی جمعی، الگوی غالب گذران اوقات فراغت زنان بوده است.واژههای کلیدی: اوقات فراغت، پایگاه اجتماعی اقتصادی، برخورداری مادی، الگوهای فراغتی زنان، دوران قاجار
Somayeh Sadat Shafiei Date of Receive: 2013/1/9Date of Accept: 2013/8/26AbstractThese days, studying leisure is at the heart of science in various subjects such as cultural studies, life style, sociology of leisure, social psychology and etc. So, historical analysis of women’s culture and lifestyles as an ignored object in recent researches in a country like Iran with ancient history should be contemplated. Regarding rapid cultural changes of recent eras, Qajar is one which has plenty of staggering sources.In this article by using documentary method, researcher studies itineraries and memories to portray women’s leisure. Such attempts give some critical clues about gender culture and life style of women in this era. Besides, this has eligible hints for explanation of models of women’s leisure in contemporary society. Social statues, gender separation and affordability are among significant related factors of women’s leisure. Also it should be said that women mostly participated in collective activities.
https://qjss.atu.ac.ir/article_727_4782577b87a58acda506a02253002d0d.pdf
واژههای کلیدی: اوقات فراغت
پایگاه اجتماعی اقتصادی
برخورداری مادی
الگوهای فراغتی زنان
دوران قاجار
Leisure time
Social status
models of women leisure
Qajarera
per
دانشگاه علامه طباطبائی
فصلنامه علوم اجتماعی
1735-1162
2538-2772
2014-11-22
21
66
255
285
10.22054/qjss.2014.728
728
Research Paper
مهاجران و راههای گذار از احساس تبعید: بررسی رهیافتهای نظری
Diaspora and the Possibility of a Move from the Sense of Exile to Emplacement: A Survey of Approaches
تزانه بوربور
1
دکتری ادبیات انگلیسی دانشگاه ساسکس انگلستان
تاریخ دریافت: 20/8/92 تاریخ پذیرش: 20/12/92 چکیدهیکی از دغدغههای مردم مهاجر که به اجبار یا اختیار میهن خود را ترک کردهاند احساس تبعید و دور افتادن از ریشهها میباشد. اندیشمندان حوزههای گوناگون علوم انسانی، مطالعات پسا استعماری و علوم اجتماعی بخشی از کار خود را به یافتن رهیافتی برای گذار مهاجران از احساس تبعید و پاسخ به این معطوف کردهاند که مهاجرانی که به هر دلیل از سرزمین خود رانده شده و جای دیگری سکنی گزیدهاند چگونه میتوانند به احساس استقرار یا تعادلی میان مکان و هویت و فرهنگ برسند. در این مطالعات برای این مسئله عمدتاً دو راهکار متفاوت ارائه شده است: رهیافت اول، نظریه تکثرگرایی است که بر پایه راهکار "ناخانگی" و رسیدن به فرهنگ ترکیبی استوار است. این نظریه مفهوم فرهنگ و خانه (یا میهن) را تغییر یافته میداند و در دنیای جهانی شده بر لزوم رها کردن احساس تعلق به سرزمین تاکید میکند. نظریه دوم، با گرایش به مارکسیسم و نظریات پسا استعماری بر پایه مقاومت استوار است و به راهکار پاسخگویی قدرت، تاکید بر بازگشت به ریشهها و "سکنی گزینی" به منزله تاکید بر حق تعلق بر سرزمین (مبدا یا میزبان) تاکید دارد. ضمن تبیین و بررسی این دو رویکرد و محدودیتهای آنها، مقاله حاضر بحث میکند که ارائه چارهای برای گذار از احساس عدم تعلق تنها با درنظر گرفتن "پیچیدگی موقعیتی" و شرایط انسانی و اجتماعی مردم و سرزمین مورد بحث میسر است و لازم است راهکارها را بر اساس شرایط اجتماعی مردم مهاجر و یا جامعه میزبان اولویتبندی کرد. واژههای کلیدی: دیاسپورا، مهاجرت، فرهنگ ترکیبی، تبعید، نظریه مقاومت، هومیبابا
Taraneh Borbor Date of Receive: 2013/11/11 Date of Accept: 2014/3/11Abstract The sense of displacement and exile which is the result of forced or voluntary dispersal of people from their homeland is an important issue in the lives of diaspora. A wide range of scholars of different disciplines in humanities attempt to answer how diaspora who are evicted from their homeland as a result of war, colonization, or socio-political upheavals, can overcome their sense of exile and develop a balanced relationship with the environment, culture and language of their home and host societies. This article is a study of the two main approaches to the issue. The first approach is poststructuralist and advocates acceptance and appreciation of “unhomeliness” and “hybridity” in the age globalization. The second approach, which is advocated by scholars of Marxism and Postcolonial studies, insists on resistance to social inequality and reinforces the idea of “habitation” and insistence on belonging. While discussing the two approaches and their limits in relation to recent case and experimental researches, this article argues that any intellectual solution for a move towards emplacement would be valid only if it addresses and shows awareness of what Edward Said calls “situational complexity”, meaning the historical, cultural and geographical complexity of a particular case. Given the complexity and variety of different groups of diaspora and their needs, it is their right of return to their homeland and the right of freedom of religious, social and cultural activities in the host country that determine and prioritise the strategies of emplacement.
https://qjss.atu.ac.ir/article_728_43e123374f9e3abf487fc4a08dd2831a.pdf
واژههای کلیدی: دیاسپورا
مهاجرت
فرهنگ ترکیبی
تبعید
نظریه مقاومت
هومیبابا
hybridity
habitation
Diaspora
unhomeliness
situational complexity