حسین سلیمی
چکیده
چکیده نظریۀ وابستگی از جمله نظریاتی است که طی دو دهه تأثیری شگرف بر اندیشههای اجتماعی و سیاسی و نظریههای توسعه و نیز نگرشهای جامعهشناختی در نیمۀ دوم قرن بیستم گذارده. نه فقط صاحبنظران بلکه اهل سیاست و مدیران نیز در بسیاری از کشورهای در حال توسعه تحت تأثیر نظریۀ وابستگی قرار گرفته بودند و ضمن آن که علت اصلی توسعهنیافتگی ...
بیشتر
چکیده نظریۀ وابستگی از جمله نظریاتی است که طی دو دهه تأثیری شگرف بر اندیشههای اجتماعی و سیاسی و نظریههای توسعه و نیز نگرشهای جامعهشناختی در نیمۀ دوم قرن بیستم گذارده. نه فقط صاحبنظران بلکه اهل سیاست و مدیران نیز در بسیاری از کشورهای در حال توسعه تحت تأثیر نظریۀ وابستگی قرار گرفته بودند و ضمن آن که علت اصلی توسعهنیافتگی را به خارج از مرزهای کشورهای عقبمانده نسبت میدادند، راه رشد و پیشرفت را قطع رابطه و گسستن از جهان سرمایهداری میدانستند. در این نوشتار قصد ما این است که نشان دهیم که نظریۀ وابستگی خصلتی تاریخی داشته است و در شرایط تاریخی خاصی متولد شده و در آن زمان توان توضیح بسیاری از تحولات واقعی را داشته است. اما با تحول شرایط تاریخی و جهانی، مبانی نظریۀ وابستگی نیز دگرگون شد و هم مارکسیستها و هم غیرمارکسیستهایی که به این نظریه گرایش داشتند، اصول تفکر خود را دگرگون ساختند تا جایی که به تدریج نظریه و اصطلاح وابستگی را کنار گذارده و مفاهیم دیگری را برای تبیین تحولات نوین جهان از دهۀ 1900 به بعد مطرح کردند. تغییرات آشکار و پنهان در نظریات بنیادگذاران تئوری وابستگی به اندازهای است که میتوان از پایان این نظریه و پیوستن آن به تاریخ نظریات موجود در عرصۀ جامعهشناسی توسعه سخن گفت.